اوایل انتقالم به بیمارستان استاد عالی نسب یک تکنسین دارویی داشتیم که اواخر خدمتش بود که در نسخه خوانی ضعیف بود که نمیدانم در نسخه خواندن بود یا ناشی از پیرچشمی بود خلاصه کارهای عجیب و غریبی داشت از جمله1- در شیفت صبح به بهانه جمع آوری نسخه به پشت داروخانه میرفت و به افق دور چشم می دوخت و نسخه را همان جا ول میکرد و بعد از اینکه صدای مریض درمیامد متوجه میشدند نسخه رها شده بود.2-برای بیمار شنت مغزی نوشته بودند کلسیم جوشان داده بود . 3- هر درمانگاهی در شهرستان افتتاح میشد روال این بود که از کادر قدیمی جهت راه اندازی میفرستادند تا کادر ثابت آن شهر یاد گرفته و پست را تحویل میگرفت و ایشان نفر اولی بود که داوطلب میشد.4- از آنجا که در آن زمان تکنسین های دارویی بصورت رسمی آموزش داده نمیشدند و معمولا استخدام میشدند و به مرور در داروخانه آموزش داده میشدند و میدیدی که در روز اول حضور کارآموزی، تکنسین دارویی ازایشان سئوال میکرد فلانی شما این نسخه را چی میخوانید؟5- از همشهریانش که به بیمارستان مراجعه میکرد به بهانه کار از داروخانه خارج میشد و بعد از اینکه همه کارهای مریض را اعم از شماره پذیرش ،بردن پیش پزشک، رادیولوژی، آزمایشگاه، داروخانه، تزریقات و...را انجام میداد به داروخانه بر میگشت.
خلاصه یک روز به این همکار ماکه از نظر شخصیت آدم خوبی بود و همیشه از جهت کارهای دیگر فرد خوب و بدرد بخوری بود ولی اما نسخه پیچیش مشکل داشت و جالب است که دو بار در مورد ضعف چشمش بهش هشدار دادم و لی خودش را به نشنیدن زد و منهم به علت سن بالاش و اینکه اواخر خدمتش بود چیزی بهش نمیگفتم و هر موقع با من هم شیفت بود تمامی نسخ را خودم تحویل میدادم .